شیـر و رفقـاش نشسته بودن و خوش میگذروندن…..
بین صحبت شیره نگاهی به ساعتش میندازه و میگه:
“آُه! اُه! ساعت ۱۱ شده! باید برم! خانم خونه منتظره!”
گاوه پوزخندی میزنه و میگه: “زن ذلیلو نیگا ! ادعاتم میشه سلطان جنگلی!”
شیر لبخند تلخی میزنه و میگه:
“توی خونه یه شیـــر منتظرمه ! نه یـه گاوی مثـل تــو !!!!”
... بسلامتی همه شیــــر صفت ها
نظرات شما عزیزان: